بکیر بن وشاح
بُكَیرِبْن وِشاح (وَسّاج) (د 77ق / 696م)، حاكم خراسان در آغاز خلافت عبدالملك اموی. اطلاعات منابع درباره وی محدود به سالهای 64 تا 77ق است. در این سالها به سبب جنگهای خونین و پیاپی طرفداران امویان و عبدالله بن زبیر بر سرخلافت، قلمرو مسلمانان آشفته، و درگیریهای كهن قبیلهای از نو احیا شده بود. اخبار مربوط به بكیر بیشتر در تاریخ طبری آمده است. یكی از مآخذ طبری در این باره (نک : 5/623، 6/176، 311)، نوشتههای علی بن محمد مداینی است كه در دست نیست. علاوه بر طبری، در كتابهای فتوح البلدان بلاذری، البلدان و تاریخ یعقوبی، زین الاخبار گردیزی و برخی كتابهای انساب مهم نیز آگاهیهای محدود و غالباً ناقص دربارۀ بكیربن وشاح وجود دارد. از نام پدر و انتساب قبیلهای او به صورتهای متفاوت یاد كردهاند (نک : بلاذری، فتوح ...، 405، انساب ...، 3/260؛ طبری، 5/550، 6/176، 311؛ یعقوبی، تاریخ، 2/190، البلدان، 64؛ ابن حبیب، 176؛ خلیفه، 1/386؛ ابن حزم، 218). پدر بكیر از طایفۀ عوف بن كعب بن سعد بن زید مناه، یكی از شاخههای قبیله تمیم (همو، 219؛ طبری، 6/176)، و مادرش احتمالاً اصفهانی بوده است (نک : همو، 6 / 317).
با توجه به اینکـه از اوایل خلافت عثمان به بعد، همواره شمار قابل توجهی از افراد قبیله تمیم در خراسان بودهاند (نک : بلاذری، فتوح، 394-400)، احتمال میرود پدر یا اعضای خانواده بكیر، ازجمله نخستین جنگجویان و مهاجران عرب به خراسان باشند. نخستین خبر حضور بكیر در خراسان، ضمن شرح وقایع مربوط به كنارهگیری سلم ابن زیاد از حكومت خراسان (64ق / 684م) و بروز درگیریهای شدید میان قبیلههای عرب آمده است (طبری، 5 / 550-551). در این زمان قبیلههای تمیم، ازد، ربیعه (عمدتاً شاخۀ بكربن وائل) و قیس بن عیلان برای دستیابی به حكومت خراسان یا بخشی از آن رودرروی هم قرار گرفتند (نک : دنبالۀ مقاله). یكی از مدعیان عبدالله بن خازم سلمی، از قبیله قیس بن عیلان مضر بود. وی پس از كسب حمایت عبدالله بن زبیر (بلاذری، همان، 404) با جلب حمایت مضریها (تمیم و قیس بن عیلان) عمدهترین مانع حكومت خود، یعنی ربیعه را كنار زد (همو، 404-405؛ طبری، 5 / 546-551). در آخرین نبرد سرنوشت ساز او با ربیعه ــ كه در 64ق در هرات روی داد ــ شماس بن دثار عطاردی و بكیربن وشاح به عنوان جانشینان احتمالی ابنخازم برگزیده شدند (طبری، 5 / 550). این انتخاب بیانگر نقش مهم تمیمیان در این درگیریها و نیز جایگاه بكیر در قبیلۀ تمیم است.
پس از پایان جنگ هرات، ابن خازم یكی از پسران خود به نام محمد را كه همسری تمیمی داشت، حاكم هرات نمود، اما چون نگران ناتوانی او در اداره امور بود، شماس بن دثار و بكیر را احضار كرد و ضمن یادآوری خویشاوندی تمیمیان با فرزند خود، خواهان كمك آنان در اداره حكومت هرات شد و در این میان، بكیربن وشاح سرپرستی «شرطه» هرات را عهدهدار گردید (همو، 5 / 551؛ بلاذری، همان، 405).
پس از استقرار ابن خازم در مرو، تمیمیان به هنگام واگذاری مناصب و مشاغل، به سبب كمكهای نظامی كه به او كرده بودند، انتظاراتی داشتند؛ اما حاكم خراسان به این خواستهها بیتوجهی كرد. در نتیجه بیشتر تمیمیان در شمار ناراضیان و مخالفان ابنخازم درآمدند (طبری، 5 / 623). برخورد شدید حاكم هرات با برخی از تمیمیان ناراضی نیز اختلاف و دشمنی ابن خازم با تمیمیان را شدت بخشید (همو، 5 / 623-624، 6 / 177) و موجب اتفاق نظر بیشتر تمیمیان برای شورش گردید. در این زمان تمیمیان از نقاط مختلف خراسان رهسپار اصلیترین مركز استقرارشان، یعنی هرات شدند (همو، 5 / 623).
حاكم خراسان كه از پیامدهای تجمع ناراضیان تمیمی نگران بود، از شماس وبكیرخواست كه مانع ورود تمیمیان به هرات شوند.موضعگیری متفاوت این دو در برابر فرمان ابن خازم، حاكی از بروز دو دستگی در میان تمیمیان وفادار به حاكم خراسان است. در حالی كه بكیر میكوشید از ورود تمیمیان به هرات جلوگیری كند و آنان را پراكنده سازد، شماس بدانان پیوست (همانجا) و بدین سان، از شمار تمیمیان وفادار به ابن خازم كاسته شد. ناراضیان چون نتوانستند وارد هرات شوند، در روستاهای اطراف مستقر شدند. پس از آنکـه معترضان حاكم هرات را به قتل رسانیدند، وقوع جنگ میان تمیمیان ناخشنود و ابن خازم اجتنابناپذیر گردید. در طی جنگهای سخت ابن خازم با تمیمیان ــ كه اوج آن در 65 و 66ق بود ــ بكیر همچنان به حاكم خراسان وفادار ماند (همو، 5 / 623-625؛ بلاذری، همانجا). پس از این برخوردهای تند و دشمنانه (طبری، 6 / 77-80)، بسیاری از تمیمیان مجبور به مهاجرت شدند و برخی هم در انتظار فرصت در شهرهای مختلف خراسان پراكنده گشتند. در این میان بكیر، به سبب همراهی با ابن خازم، به نیابت عبدالله بن خازم دست یافت. معلوم نیست وی چه زمانی این منصب را بر عهده گرفت، اما میدانیم كه در 72ق / 691م بر این سمت بوده است (همو، 6 / 176).
هنگامیكه خراسان به سبب جنگ و درگیری آشفته بود، عراق نیز كانون جنگ و نزاع عبدالله بن زبیر و امویان به شمار میرفت. این مسأله سبب شد تا مجالی برای اعمال نفوذ دستگاه خلافت و حكومت عراق در این منطقه فراهم نگردد و خراسان به حال خود واگذاشته شود. سرانجام در 72ق، با تسلط امویان بر عراق، بار دیگر خراسان طرف توجه شد. ورود فرستاده ویژه عبدالملك بن مروان به مرو (همانجا)، بر سرنوشت عبدالله بن خازم و بكیربن وشاح تأثیر گذارد. خلیفه اموی از ابن خازم خواست تا با او بیعت كند و در برابر، حكومت خراسان را تا چندین سال دیگر در اختیار داشته باشد (گردیزی، 242؛ یعقوبی، تاریخ، 2 / 190). اما ابن خازم، با اینکـه گرفتار شورش مجدد تمیمیان در نیشابور و طوس بود (بلاذری، همان، 404، 405)، حاضر نشد از طرفداری عبدالله بن زبیر دست بردارد. پس از این عبدالملك به بكیر كه از جایگاه بالایی در حكومت خراسان برخوردار بود، روی آورد (طبری، همانجا). بكیر با استفاده از موقعیت، پیشنهاد خلیفه را پذیرفت و پس از تصاحب خزانه، مردم را به بیعت با عبدالملك اموی فراخواند (بلاذری، همان، 405). پس از انتشار این خبر، ابن خازم جنگ را رها كرد و به مقر حكومت فرزندش در ترمذ پناه برد تا از خطرات احتمالی مصون بماند. اما تمیمیان به فرماندهی بجیر (یا بحیر) بن ورقاء صریمی بر او تاختند و وی را به قتل رسانیدند (همان، 405-406؛ طبری، 6 / 176- 178).
مرگ ابن خازم اگر چه تمیمیان را از دشمنی قدرتمند رهانید، اما به رقابت و درگیری شاخههای مختلف قبیله تمیم شدت بخشید. منازعۀ بكیر و بجیر برای فرستادن سرِ ابن خازم نزد خلیفه، بازگوی رقابت سخت بزرگان دو طایفه اصلی تمیمیان خراسان (عوف بن كعب و عمرو بن كعب) برای ریاست بر همه تمیمیان و نیز دستیابی به حكومت خراسان است (همو، 6 / 177؛ قس: گردیزی، 242-243). با این همه، بكیر دو سال (72 تا 74ق) در حكومت خراسان باقی ماند (طبری، 6 / 199). اما سرانجام، متنفذان عرب خراسان خواستار بركناری بكیر، و انتصاب یك قریشی به حكومت خراسان شدند. در پی این تقاضا، امیة بن عبدالله بن خالد به حكومت خراسان منصوب شد (همو، 6 / 199-200).
بكیر پس از آگاهی از موضوع كوشید تا با رقیب با نفوذ تمیمی خود، یعنی بجیر كه در تمام مدت حكومت وی در حبس بود، آشتی كند. دلیل روی آوردن بكیر به این امر معلوم نیست. با این حال، میتوان نگرانی او از آینده و یا اتحاد تمیمیان و تلاش برای تداوم حكومت را بهعنوان انگیزههای احتمالی برشمرد. به هر حال بجیر، به رغم آنکـه پذیرفت با بكیر به جنگ نپردازد، تمایلی به تداوم حكومت او نداشت (همو، 6 / 199-201).
امیه حاكم جدید پس از تسلط بر امور برای جلب خشنودی بكیر كوشید و از او خواست ریاست «شرطه» را عهدهدار گردد؛ اما بكیر امتناع ورزید و بجیر كه از ابتدای ورود امیه به خراسان در تلاش برای نزدیك كردن خود به حاكم و زمینهچینی برضد بكیر بود، این منصب را پذیرفت (همانجا).
امیه از بكیر خواست تا مناصب دیگری را برگزیند و سرانجام، بكیر حاكم طخارستان شد (همو، 6 / 201). دور شدن از مركز توطئههای دشمنان و استفاده از موقعیت مرزی طخارستان و به دست آوردن غنایم از طریق تدارك جنگها را میتوان از دلیلهای پذیرش حكومت طخارستان از سوی بكیر دانست.
در پی موافقت امیه، بكیر به فراهم آوردن سپاه پرداخت؛ اما امیه احتمالاً بر اثر تحریكات بجیر از تصمیم خود منصرف شد و بكیر را در مرو نگهداشت (همو، 6 / 201، 311). از این پس از بكیر تا 77ق، اطلاعی در دست نیست. در این زمان امیه فرماندهی سپاه برای غزای ماوراءالنهر را به بكیر داد، اما بار دیگر منصرف شد (نک : همو، 6 / 311-312). این تغییر رأی بر بكیر بسیار گران آمد (همو، 6 / 312).
اندكی بعد ماجرای بكیر و امیه سومین بار تكرار شد. در این وقت امیه برای غزای ماوراءالنهر و جنگ با موسی بن عبدالله ابن خازم از مرو حركت كرد و بكیر را نیز همراه خود برد. پس از آنکـه سپاه از جیحون عبور كرد، امیه با اظهار نگرانی از ادارۀ خراسان از بكیر خواست به مرو باز گردد و به فرزندش در اداره كارها یاری رساند (همانجا).
این بار بكیر تغییر رأی امیه را برنتافت و سر به شورش برداشت. وی پیش از رفتن به مرو، كشتیها وقایقهای سپاه را به آتش كشید (بلاذری، فتوح، 406). آن گاه به مرو رفت، فرزند امیه را زندانی ساخت و مردم را به خلع امیه فراخواند. ازاینرو، امیه ناگزیر جنگ با خاتون بخارا را نیمه تمام گذاشت و به محاصرۀ مرو پرداخت و سرانجام، بكیر به صلح تن در داد (نک : طبری، 6 / 312-315).
امیه از خلیفه برای بكیر امان نامه گرفت و كوشید تا دیگر ناراضیان و همراهان متنفذ بكیر را با عطایا جذب حكومت كند (همو، 6 / 316-317). باید گفت كه رفتار ملایم حاكم خراسان نسبت به بكیر به سبب پایگاه اجتماعی و قبیلهای نیرومند وی بود (نک : همو، 6 / 201، 316). چندی بعد در پی افزایش ناخشنودی از حكومت امیه، ضرورت برخورد با بكیر در دستگاه حكومت خراسان مطرح شد و سرانجام در 77ق با تلاش بجیر و مساعدت عدهای از بزرگان تمیم، بكیر زندانی و كشته شد (همو، 6 / 316-317؛ بلاذری، همانجا)، علاوه بر بكیر، دو برادر (گردیزی، 244)، یا دو برادرزاده (طبری، همانجا) او هم كشته شدند و فرزندش، محمد، به خاقان ترك پناه برد (ابن حزم، 219).
قتل بكیر موجب ناخشنودی شدید بنیعوف خراسان و بنیعوف بادیه شد. بدین سان، 17تن از بنی عوف بادیه برای گرفتن انتقام همپیمان شدند و در 81ق / 700م بجیر را به قتل رسانیدند (طبری، 6 / 331-333؛ ابن حبیب، 177). در پی آن دو شاخه اصلی تمیم خراسان برای منازعه با یكدیگر آماده شدند، اما با وساطت بزرگان عرب، ماجرا پایان یافت (طبری، 6 / 331-334). به گزارش برخی منابع، بكیر ذوق ادبی داشته، و شعر نیز میسروده است (نک : صفدی، 10 / 273).
مآخذ
ابن حبیب، محمد، «اسماء المغتالین»، نوادر المخطوطات، به كوشش عبدالسلام هارون، قاهره، 1373ق / 1954م؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق / 1983م؛ بلاذری، انساب الاشراف، به كوشش محمود فردوس عظم، دمشق، 1419ق / 1998م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، 1412ق / 1991م؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1388ق / 1968م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به كوشش فان اس، بیروت، 1402ق / 1982م؛ طبری، تاریخ؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ یعقوبی، احمد، البلدان، بیروت، 1408ق / 1988م؛ همو، تاریخ، به كوشش عبدالامیر مهنا، بیروت، 1413ق / 1993م.